سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشته های نوشته نشده

حکایت این روزای من

    نظر

الهم عجل لولیک الفرج


1.مدتی که دیگه برای هیچ شرکتی کار نمی کنم درست تاریخ دقیقش می شه حدود 27 تیرماه که دارم برای خودم کار می کنم . البته می دونم که هنوز اولش و هست شاید تا حدود 6 ماه درامدی نداشته باشم اما توکل کردم به خدا و کارم رو شروع کرد.

2. روزی که داشتم از شرکت بیرون میامدن همکارا گفتن که خب حالا می خوای چیکار کنی ؟ من جواب دادم که وقتی از اینجا رفتم بیرون می خوام برم خواستگاری که البته مورد مناسب نبود و سن خیلی کمی داشت ولی حرکت من برای همه جالب بود.

3. بعد از بیرون آمدنم با یه شرکتی تهرانی که نمایندگی برند پله برقی داشت تماس گرفتم به اونها پیشنهاد همکاری دادم و اونها هم بدون معطلی قبول کردن اصلا انتظار نداشتم که بدون اصرار من قبول کنن ولی به لطف خدا قبول کردن . چند روز بعد هم با دوتا از افرادی که برای خودشون به صورت آزاد کار پله برقی انجام می دهند آشنا شدم که من این رو هم به فال نیک می گیرم و درست که در این مدت یه هفته در امدی نداشتم اما همین که این راه ها پیدا شده من ازش استقبال می کنم.

4. اینکه همکاری رو ادامه ندادم به این دلیل بود که حقوق در خواستی من موافقت نشد. من کار به منطقی بودن و نبودنش نداشتم اما چندتا نکته برای من قابل اهمیت بود و اینکه روز اول موقع بحث گفتم که من اون مبلغ رو می خوام و اونها هم قبول و قول دادن که من همچین درامدی داشته باشم و دوم اینکه اگه الان مجموعه قبلی بودم الان نزدیک این مبلغ داشتم و سوم اینکه اصلا نرخ من با توجه به سابقه ی کاریم همینه اگه سابقه کاریم رو قبول ندارید پس چرا پیشنهاد همکاری دادید و اینکه باید سر حرفم می ایستادم تا به همه ثابت کنم که پای حرفم می ایستم.

5. مصطفی قبول کرده شریک بشیم به علی توسلی هم پیشنهاد دادم اما جا زد یا نمی دونم از پیشنهاد من به نفع خودش استفاده کرد همونطور که نبودن من براش خوب بود. به هر حال چیزی که خیلی مشخصه اینه که من برای خودم می خوام کار کنم.

6. چند وقت پیش در حد 5 ماه پیش نوشتن یعنی اخرش چی می شه این مطلب رو برای دانشگاه هم نوشته بودم که طی چند روز گذشته با ادامه تحصیلم موافقت کردند و اگه بشه ادامه می دم به لطف خدا.

7. درسته که این روزا درامدی ندارم اما شدیدا تو فکر ازدواج افتادم چون یه حسی داره بهم می گه که اگه ازدواج کنم کارم زودتر راه می افته.